دوران کودکی ما پر خاطره های رنگی و پر بازی و شادی بود
یکی از عادت های بچگیم این بود تو خونه پشتی داشتیم که من باهاش خونه درست می کردم و می رفتم داخلش .
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اما الان که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همون کودکیبودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند، کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقطنگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما الان اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمە و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببین…بچه که بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشامون می آید! بچه که بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینهبچه که بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ که شدیم تو خلوت بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ که شدیم خیلی آسون دلمون می شکنهبچه که بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریمبچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیمبچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنهبچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریمبچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگیبچه که بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند ،بزرگ که شدیم درد دل را به صد زبان به کسی می گیم… هیچ کس نمی فهمد .بچه که بودیم دوستیامون تا” نداشت بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره، بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم ،بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم.
به نظر من برای اینکه تشخیص بدیم که آیا هدفی که انتخاب کردیم درسته و یا نه، اینکه آیا داریم درِ درست می کوبیم یا نه، اینکه اصلا تو مسیر درست قرار داریم یا نه و یافتن هزاران سوال از این جنس، شاید بهتر باشه یه ذره خودمون بریم کنار و اجازه بدیم خدا، هستی، نیروی کیهانی یا هر چیزی که میشه اسمشو گذاشت بهمون نشان بده که درست حرکت می کنیم یا نه. ما انسانیم و محدود. تو مقیاس جغرافیا و تاریخ و زمان که در نظر بگیریم واقعا نا چیزیم. خیلی وقتا نمی تونیم بفهمیم چی به صلاحمونه و چی نیست. هدف هایی انتخاب می کنیم و کلی برای رسیدن بهش تلاش می کنیم وقتی بهش می رسیم می بینیم نه اون چیزی نبوده که می خواستیم. نتیجش میشه به قول شما دکتر ها و مهندس هایی که …
این شعر مولانا رو من خیلی دوست دارم:
آب، کم جو تشنگی آور به دست…تا بجوشد آبت از بالا و پست
در طلب زن دایما تو هر دو دست … که طلب در راه نیکو رهبر است
لینک : هنر_متوقف_نشدن
روزنوشته های مورد علاقه من در دانشگاه متمم محدرضا شعبانعلی
هروز ورودی شهر که می رسم از سرویس پیاده می شم و بقیه راه پیاده به مسیر خابگاه ادامه می دم
معمولا کارم همیشه همینه ساعت کاریمون از هفت صبح تا 7 شبه! دوزاده ساعت در طول روز کار می کنیم! اکثر شرکتها ساعت کاریشون همینه پتروشیمی ها ، پالایشگاه ها و غیره .
قبلا ساحل دریای اینجا به این قشنگی که الان هست نبود بی روح بود،خیلی اونقدری که هوس پیاده روی و کنار دریا اومدن نبود .
الان ساحلش خوبه، قشنگه ، دو روز آخر هفته معمولا شلوغ می شه.
فکر نمی کردم عکس ها رو بزارم تو وبلاگم وگرنه حداقا بهتر عکس می گرفتم ببخشید دیگه.
اینم پارک مروارید بهش می گن یه رستوران روبه رو همین پارک هست به اسم بوف (پارک ساحلی مروارید روبه روی رستوران بوف)
من کلا فوبیا دارم اصلا نمی تونم سوار این کشتیا ( می دونم اینا بهش می گن قایق موتوری که معمولا باهاش می رن ماهیگیری ) بشم و برم وسط آب خوشبحالشون چه کیفی می کنن
اون ساختمون بلنده رو می بینید خوابگاه ما دقیقا کنار همینه .
در این دو کلیپ کوتاه، به مطالبی مانند کارآفرینی به انگیزهی فرار از کار قبلی و نه با انگیزهی ایجاد ارزش و همچنین محدودیت ظرفیت ما در مدیریت نیروی انسانی و شوق و باور به ایدهی کسب و کار اشاره شده است.
لینک ورود به سایت محمدرضا شعبانعلی
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شبنو،روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو،حسرت نو،پیشهی نو
زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد
زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد
زندگی بایست یکدم یک نفس حتی
زجنبش وانماند
آهنگ محمدرضا شجریان تصنیف جان و جهان به مناسبت زاد روز خودم استاد شجریان
تاریخچه دروازه قرآن شیراز
آسمونی : دروازه قرآن یکی از دروازههای به جای مانده از دورههای قدیم در شیراز است که امروزه به عنوان یکی از آثار تاریخی این شهر به حساب میآید.
مکان دروازه قرآن شیراز
در قدیم شیراز دارای ۶ دروازه بودهاست. هماکنون در شیراز دروازهای به جز دروازه قرآن وجود ندارد اما مردم شیراز هنوز به محل دروازههای قدیمی اشاره میکنند که عبارتند از: ‘دروازه قرآن، دروازه اصفهان، دروازه سعدی، دروازه قصابخانه، دروازه کازرون، دروازه شاه داعی الی اله’ <گلشن شیراز”ref name”> در مدخل تنگ الله اکبر با دروازهای روبرو هستیم، که به دروازه قرآن معروف شدهاست. این دروازه به دستور عضدالدوله دیلمی ساخته شدهاست. وجه تسمیه آن بخاطر قرآنی است، که به دستور امیر در آن گذاشته شده بود تا مسافرین به سلامت از زیر آن عبور کنند. این طاق به مرور زمان به خرابی رفت، تا این که در زمان کریم خان زند از نوساخته شد و قرآن معروف به <<هفده من>> که منسوب به خط سلطان ابراهیم نوه شاهرخ تیموری در اتاقک بالای آن گذاشته شد. قران مذکور در حال حاضر در موزه پارس شیراز نگهداری میشود. این دروازه با نابخردی شهرداری شیراز در سال۱۳۱۵شمسی با دینامیت ویران شد. باردیگر این دروازه با بلندنظری یکی از بازرگانان معروف شیراز بنام حسین ایگار در سال ۱۳۲۸شمسی تجدید بنا گردید. در اتاقکهای کناری این بنا، ایگار و همسرشان دفن گردیدهاند. این بنا در تاریخ ۱۹/۹/۱۳۷۵باشماره ۱۸۰۰در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. <گلشن شیراز”ref name”> دروازه قرآن در شمال شرقی شهر شیراز در تنگ الله اکبر میان کوه چهل مقام و کوه باباکوهی قرار دارد و در واقع در خروجی شیراز بسمت شهر مرودشت واقع شدهاست. این بنای تاریخی در کنار فلکه طاووسیه شیراز قرار دارد. دروازه قرآن در فاصله کمتر از ده متری مقبره خواجوی کرمانی و همچنین فاصله کمتر از پانصد متری باغ جهان نما و همچنین فاصله کمتر از هزار متری مقبره شاعر نامدار پارسی زبان حافظ شیرازی و باغ جهان نما قرار دارد
تاریخچه دروازه قرآن شیراز
این دروازه در ابتدا در زمان عضدالدوله دیلمی ساخته شد و قرآنی در آن جای داده شد تا مسافران با گذر از زیر آن متبرک شوند. در دوره زندیه کریم خان زند این دروازه را بازسازی کرد و اتاقی به بالای آن افزود و دو جلد قرآن بزرگ نفیس، به خط سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری، در اتاقک بالای آن جای داد. این قرآنها، که به «قرآن هفده کیلوگرم» معروفند، اکنون از دروازه قرآن به موزه پارس انتقال یافتهاند. دروازه قرآن در دوره قاجاریه به علت وقوع چندین زله دچار صدمات زیادی شد که محمد زکی خان نوری آن را تعمیر نمود. این بنا در گذشته طاق قرآن نیز نامیده شدهاست. روزهای اول هرماه مردم از شهر خارج شده و از زیر این طاق عبور میکردهاند. درسال ۱۳۱۵ این بنا توسط شهردار وقت شیراز تخریب شد. دروازه قرآن در سال ۱۳۲۸ شمسی با همت یکی از بازرگانان شیراز به نام حاج حسین ایگار معروف به اعتماد التجار، با فاصله کمی از دروازه کهن ساخته شد. دروازه جدید در اندازه بزرگتر، شامل دهانه قوس تیزه دار و دو ورودی کوچک بر روی جرزهای دو طرف و اتاق مستطیل شکلی بر فراز آن برای گذاشتن قرآن ساخته شد. در این بنا، آیاتی از قرآن را به خط ثلث و نسخ دور تا دور در دروازه قرآن نگاشتهاند؛ در پیشانی شمالی این طاق آیه: «انّ هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم». (سوره اسراء، آیه ۹) و بر پیشانی جنوبی و سمت شهر شیراز آیه: «قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی…». (سوره اسراء، آیه ۸۸) و در گوشه غربی طاق آیه: «انّا نحن نزّلنا الذّکر» و ادامه آیه در گوشه شرقی: «و انّا له لحافظون» (سوره حجر، آیه ۹) نوشته شدهاست.در تاریخ ۵ فروردین ۱۳۹۸ سیل گردشگران دروازه قران را غافل گیر کرد و منجر به کشته شدن بیش از ۱۲ نفر شد و خسارات میلیاردی وارد کرد.
قرآن موجود در بالای دروازه قرآن شیراز
در بالای دروازه دو نسخه قرآن دستنویس به خط ثلث عالی منسوب به ابراهیم سلطان نوه شاهرخ تیموری قرار داشت. در سال ۱۳۱۶ هجری شمسی دو قرآن خطی موجود در آن به موزه پارس انتقال یافت که همچنان در این موزه نگهداری میشوند.
نگاه مکعبی چیست ؟
نگاه
مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه.
یعنی آدم هر عملی رو میخواد
انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه .
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم.
ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا
دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم.
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن. اگه
بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ شاد میکنه یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم
میکنه. تو ذهنم اول میگم: قطع رابطه یا برخورد باهاش.
نگاه مکعبی میگه:
عجله نکن. شاید فلان مشکل رو
داشته که با تو بد برخورد کرده. شاید حواسش نبوده. شاید فشار کارش زیاده بهم ریخته
نگاه مکعبی نیاز به ‘مکث قبل از عمل’ داره. سخته، ولی نهایتا کارهامون تو شبانه روز پخته تر میشه، احتمال اشتباه میاد پایین و موفقتر میشیم.
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شبنو،روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو،حسرت نو،پیشهی نو
زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد
زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد
زندگی بایست یکدم یک نفس حتی
زجنبش وانماند
آهنگ محمدرضا شجریان تصنیف جان و جهان به مناسبت زاد روز خودم استاد شجریان
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شبنو،روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو،حسرت نو،پیشهی نو
زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد
زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد
زندگی بایست یکدم یک نفس حتی
زجنبش وانماند
آهنگ محمدرضا شجریان تصنیف جان و جهان به مناسبت زاد روز خودم استاد شجریان
لحظهای نادر است آنگاه که
دستِ معشوق در دستانمان غنوده
وقتی خسته از شتاب و خیرگیِ ساعات پرملالِ طولانی
چشمانمان، چشمانِ دیگری را به روشنی میخوانَد
وقتی گوشِ به دنیا ناشنوایمان
با آوایِ نوایی عاشقانه نوازش میشود
تیری بر نقطهای از سینهمان مینشیند
و نبض گمشدهی احساس، تپیدنی دوباره میآغازد؛
چشمها میآسایند و قلب آرام میگیرد،
و آنچه میخواهیم، میگوییم و میدانیم چه میخواهیم.
در این لحظه نادر آدمی از گردش زندگیاش آگاه میشود
لحظهای نادر است آنگاه که
دستِ معشوق در دستانمان غنوده
وقتی خسته از شتاب و خیرگیِ ساعات پرملالِ طولانی
چشمانمان، چشمانِ دیگری را به روشنی میخوانَد
وقتی گوشِ به دنیا ناشنوایمان
با آوایِ نوایی عاشقانه نوازش میشود
تیری بر نقطهای از سینهمان مینشیند
و نبض گمشدهی احساس، تپیدنی دوباره میآغازد؛
چشمها میآسایند و قلب آرام میگیرد،
و آنچه میخواهیم، میگوییم و میدانیم چه میخواهیم.
در این لحظه نادر آدمی از گردش زندگیاش آگاه میشود
درباره این سایت