یک روز جدید



دوران کودکی ما پر خاطره های رنگی و پر بازی و شادی بود

یکی از عادت های  بچگیم این بود تو خونه پشتی داشتیم که من باهاش خونه درست می کردم و می رفتم داخلش . 

بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اما الان که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همون کودکیبودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند، کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقطنگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما الان اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمە و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم دنیا را ببینبچه که بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشامون می آید! بچه که بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینهبچه که بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ که شدیم تو خلوت بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ که شدیم خیلی آسون دلمون می شکنهبچه که بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریمبچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیمبچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنهبچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریمبچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگیبچه که بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند ،بزرگ که شدیم درد دل را به صد زبان به کسی می گیم… هیچ کس نمی فهمد .بچه که بودیم دوستیامون تا” نداشت بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره، بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم ،بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم.







بسیاری از تصمیم‌های گذشته که امروز آن‌ها را نادرست توصیف می‌کنید،
در ذات خود نادرست نبوده‌اند.
شیوه‌ی پیاده‌سازی و اقدام‌های اجرایی شما پس از آن تصمیم،
به شکلی بوده که باعث شده امروز آن‌ تصمیم‌ها را نادرست بدانید.
ویلیام پولارد



به نظر من برای اینکه تشخیص بدیم که آیا هدفی که انتخاب کردیم درسته و یا نه، اینکه آیا داریم درِ درست می کوبیم یا نه، اینکه اصلا تو مسیر درست قرار داریم یا نه و یافتن هزاران سوال از این جنس، شاید بهتر باشه یه ذره خودمون بریم کنار و اجازه بدیم خدا، هستی، نیروی کیهانی یا هر چیزی که میشه اسمشو گذاشت بهمون نشان بده که درست حرکت می کنیم یا نه. ما انسانیم و محدود. تو مقیاس جغرافیا و تاریخ و زمان که در نظر بگیریم واقعا نا چیزیم. خیلی وقتا نمی تونیم بفهمیم چی به صلاحمونه و چی نیست. هدف هایی انتخاب می کنیم و کلی برای رسیدن بهش تلاش می کنیم وقتی بهش می رسیم می بینیم نه اون چیزی نبوده که می خواستیم. نتیجش میشه به قول شما دکتر ها و مهندس هایی که …
این شعر مولانا رو من خیلی دوست دارم:
آب، کم جو تشنگی آور به دست…تا بجوشد آبت از بالا و پست
در طلب زن دایما تو هر دو دست … که طلب در راه نیکو رهبر است



لینک : هنر_متوقف_نشدن

 روزنوشته های مورد علاقه من در دانشگاه متمم محدرضا شعبانعلی




شاید تو اولین عشق او نباشی،
همچنانکه شاید آخرین عشق او.
اما آیا مهم است؟ وقتی که می‌دانی اکنون تو را دوست دارد؟
بله! او کامل نیست.
همچنانکه تو هم کامل نیستی.
همچنانکه تو و او هم کنار هم، هرگز کامل نخواهید بود.
همچنانکه هیچکس و هیچ چیز در هیچ جا و هیچ زمانی، کامل نبوده است.
اما، اگر در تلخی لحظه‌ها، می‌تواند شیرینی لبخند را بر لبانت پدیدار کند،
یا تو را به مرور دوباره شادی‌ها و زیبایی‌ها، دعوت کند،
چرا او را دوست نداشته باشی؟
کنارش باش و هر چه می‌توانی نثارش کن.
شاید تمام احساسش مال تو نیست،
شاید تمام لحظه‌‌های روز به فکرت نیست،
اما یادت باشد که او، بخشی از وجودش را در اختیار تو قرار داده است،
که می‌داند در شکستن آن، بسیار توانمندی:
او قلبش را به تو داده است.
پس مراقب باش تا به او آسیبی نزنی.
تلاش نکن تغییرش دهی، یا تحلیلش کنی
یا بیش از آنکه می‌تواند در اختیار تو قرار دهد،‌ از او انتظار داشته باشی
دوستی و رابطه، می‌تواند دشوار نباشد.
کافی است
وقتی تو را خوشحال می‌کند، لبخند بزنی
وقتی تو را ناراحت می‌کند، به او بگویی
و وقتی که پیش تو نیست، دلتنگش باشی…
رابطه، قرار است به ما بیاموزد که هیچکس کامل نیست و قرار نیست باشد.
باب مارلی

پی نوشت ۱: جمله فوق متعلق به باب مارلی است. او در سی و شش سالگی به دلیل بیماری فوت کرد و آخرین جمله‌اش که به فرزندش گفت از جملات معروف اوست: «با پول نمیتوان زندگی را خرید».



گاهی وقت ها نخستین گام برای یافتن پاسخی عالی ، تعریف مسئله از دیدی تازه است. صورت مسئله ها معمولا فرض می کنند شما می دانید به دنبال چه باید بگردید و پاسخ صحیح را می دانید و تنها چالش این است که راهی برای رسیدن به آنها پیدا کنید. پیش از جستجو برای پاسخ، مطمئن شوید که سوال درست را کشف کرده اید. رهبران بزرگ در باز تعریف مسئله تبحر دارند. باز تعریف مسئله می تواند شما را در جهت هایی تازه سوق دهد. تمرکز انرژی روی سوال درست می تواند به جای بهبود تدریجی ما را به محصولی کاملا جدید برساند. نوآوری معمولا هنگامی اتفاق می افتد که متوجه می شوید مسئله یا نیاز واقعی چیست و سپس حل مسئله را آغاز می کنید.
تکنیک های باز تعریف مسئله
از راه حل های آشکار دوری کنید. به جای طراحی تله موشی بهتر، سعی کنید از راه های دیگری برای حفاظت خانه خود از موش استفاده کنید. شاید تله موش مسئله اصلی نباشد .
نقطه تمرکز یا دیدگاه خود را عوض کنید. جان اف کندی به مردم آمریکا گفت: «نپرسید کان چه کاری می تواند برای شما انجام دهد،  بلکه سوال کنید من چه کاری می توانم برای کشورم انجام دهم.»‌ این سخنان باعث شد مردم آمریکا به حقوق و وظایف شهروندی خود بیشتر فکر کنند. تغییر دیدگاه شما معمولا به مفهوم تغییر تمرکز به سوی ذی نفعان جدید است. به جای والدین روی فرزندان، به جای دانش آموزان روی معلمان تمرکز شود.
مسئله واقعی را پیدا کنید
دهه های قبل یکی از استادان دانشکده کسب و کار هاروارد گفته است که «‌مردم نیازی به مته یک چهارم اینچی ندارند بلکه سوراخ یک چهارم اینچی می خواهند»
به دنبال راه های دور زدن مقاومت یا موانع ذهنی باشید. اگر سعی کنید مردم روستایی در کشور در حال توسعه را از خوردن آب چاه محلی منصرف کنید، احتمالا پاسخ آنها این است که «مادرم از این آب به من می داد، منظورتان این است که مادرم اشتباه می کرد؟» اگر می خواهید ارتباط افراد با گذشته را از بین ببرید. سوال را کاملا باز تعریف کنید. مثلا سعی کنید به آنها نشان دهید آب چاه در مقایسه با آبی تصفیه شده چقدر آلوده و خطرناک است. سپس می توانید از تمام پدر و مادر ها در سرتاسر دنیا سوال متفاوتی بپرسید که «کدامیک از این آب ها را دوست دارید فرزندتان بنوشد؟‌ از سوالی کاملا جدید پاسخی کاملا جدید دریافت خواهید کرد.
درباره متضادش فکر کنید. عده که در تلاش برای جلب مشارکت والدین در برنامه های سودمند برای آینده فرزندشان بودند با نرخ بسیار پایین مشارکت آنان مواجه شدند. اما وقتی از زاویه متضاد به چالش نگریستند و از خود پرسیدند: چرا نمی توانیم همه والدین را در مشارکت سهیم کنیم ؟ تمامی مسائل آشکار شد. و جرقه هایی برای یافتن راه حل زده شد. مثلا به جای تاکید بر مجانی بودن برنامه ها، این پیام را منتقل کردند که چقدر برنامه ها برای والدین و فرزندانشان سودمند است. وارونه کردن سوال راه خوبی برای دور زدن پیش فرض ها یا روش ها مرسوم تفکر است و شما می توانید موقعیت را از مناظر جدید ببینید. با ورود اطلاعات به ذهن از آنجا که ذهن ”سیستم الگوساز خود سازمان دهنده است، سعی می کند در کمترین زمان اطلاعات ورودی را در نزدیکترین ، شبیه ترین و آشناترین قالب ذهنی قرار دهد.چون اطلاعات وارونه وارد ذهن می شوند، احتمال اینکه وارد قالب جدیدی شوند افزایش می یابدو در نتیجه خروجی قالب، با گذشته تفاوت خواهد داشت. این درک جدید ماده اولیه برای مراحل بعدی فرآیندتفکر است و موجب خلاقیت می شود. مثلا به جای اینکه بپرسیم شاگرد خوب چه ویژگی های دارد بپرسیم چه کار کنیم تا بدترین شاگرد کلاس بشیم؟
به جای اینکه بپرسیم آموزش موثر و مناسب به مخاطبان ارائه بدهیم بپرسیم چه کار کنیم که پوست آنها کنده شود؟

آموزش مهارت خلاقیت



هروز ورودی شهر که می رسم از سرویس پیاده می شم و بقیه راه پیاده به مسیر خابگاه ادامه می دم

 معمولا کارم همیشه همینه ساعت کاریمون از هفت صبح تا 7 شبه! دوزاده ساعت در طول روز کار می کنیم! اکثر شرکتها ساعت کاریشون همینه پتروشیمی ها ، پالایشگاه ها و غیره .

قبلا ساحل دریای اینجا به این قشنگی که الان هست نبود بی روح بود،خیلی  اونقدری که هوس پیاده روی و کنار دریا اومدن نبود .

الان ساحلش خوبه، قشنگه ، دو روز آخر هفته معمولا شلوغ می شه.

فکر نمی کردم عکس ها رو بزارم تو وبلاگم وگرنه حداقا بهتر عکس می گرفتم ببخشید دیگه.




اینم پارک مروارید بهش می گن  یه رستوران روبه رو همین پارک هست به اسم بوف (پارک ساحلی مروارید روبه روی رستوران بوف)


من کلا فوبیا دارم اصلا نمی تونم سوار این کشتیا ( می دونم اینا بهش می گن قایق موتوری که معمولا باهاش می رن ماهیگیری ) بشم و برم وسط آب خوشبحالشون چه کیفی می کنن

اون ساختمون بلنده رو می بینید خوابگاه ما دقیقا کنار همینه .






من بودم و دوش، آن بتِ بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیثِ ما به پایان نرسید
شب را چه گنه، حدیثِ ما بود دراز



حرف های بی سر و ته .
امروز هم روز خوبی که انتظارشو داشتم نبود من همیشه سعی می کنم با مشکلات بجنگم اونقدری که بتونم نتیجه خوب و مطلوبی بگیرم .
من خودم صنعتی هستم و تجربه های زیادی رو به نسبت سنم دیدم الخصوص وقتی شاگرد متمم باشم و استادم محمدرضا شعبانعلی ،سید احمد شمس العلما و احمد خنیفر باشه.
 به نظر این مهندس هایی !! که صنعتی هستند باید سعی کنیم بهشون آزادی بدیم مثلا یکی دوبار بعنوان جانشین ریس کارگاه یا کارخانه منتصبشون کرد که یه کم غرورشون بریزه بخدا اسیر شدیم از دستشون وگرنه در آینده هم خودشون هم سیستم به درسر می افته البته اینم بگم یکی که از دانشگاه فارغ التحصیل شد به نظرمن باید یکم تجربه اجرایی پروژه از نزدیک داشته باشه که سختی ها رو ببینه و لمس کنه،که بعد هم برا خودش هم برا سیستم خیلی خوب و مفیده غیر این باشه اون مهندس یه کم ناز می کنه اگه هم قدرت بهش بدن جز بدبختی هیچی نداره تقصیری هم نداره چون غرور داره و این غرور باید بالاخره تخلیه بشه و نهایتا اگه اهل پیشرفت باشه و آدم منطقی باشه براش یه تجربه می شه و در آینده درست می شه ولی وای بحال همکارش
من که خسته شدم مهندس های بی تجربه  زیاد می بینم که غرور دارن اما خب چاره ای نیست که فعلا باید  تحمل کنم  تا اینکه ایشالا یه شغل مناسب پیدا بشه و نجات پیدا کنم اسیر شدم بخدا ولی خوبه برا من همینا هم تجربه هست .







در این دو کلیپ کوتاه، به مطالبی مانند کارآفرینی به انگیزه‌ی فرار از کار قبلی و نه با انگیزه‌ی ایجاد ارزش و همچنین محدودیت ظرفیت ما در مدیریت نیروی انسانی و شوق و باور به ایده‌ی کسب و کار اشاره شده است.






لینک ورود به سایت محمدرضا شعبانعلی

https://motamem.org/%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D8%AF/


زندگی یعنی تکاپو

زندگی یعنی هیاهو

زندگی یعنی شبنو،روز نو، اندیشه نو

زندگی یعنی غم نو،حسرت نو،پیشهی نو

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد

زندگی بایست یکدم یک نفس حتی 

زجنبش وانماند

 

آهنگ محمدرضا شجریان تصنیف جان و جهان به مناسبت زاد روز خودم استاد شجریان

 



تاریخچه دروازه قرآن شیراز

آسمونی : دروازه قرآن یکی از دروازه‌های به جای مانده از دوره‌های قدیم در شیراز است که امروزه به عنوان یکی از آثار تاریخی این شهر به حساب می‌آید.

مکان دروازه قرآن شیراز

در قدیم شیراز دارای ۶ دروازه بوده‌است. هم‌اکنون در شیراز دروازه‌ای به جز دروازه قرآن وجود ندارد اما مردم شیراز هنوز به محل دروازه‌های قدیمی اشاره می‌کنند که عبارتند از: ‘دروازه قرآن، دروازه اصفهان، دروازه سعدی، دروازه قصابخانه، دروازه کازرون، دروازه شاه داعی الی اله’ <گلشن شیراز”ref name”> در مدخل تنگ الله اکبر با دروازه‌ای روبرو هستیم، که به دروازه قرآن معروف شده‌است. این دروازه به دستور عضدالدوله دیلمی ساخته شده‌است. وجه تسمیه آن بخاطر قرآنی است، که به دستور امیر در آن گذاشته شده بود تا مسافرین به سلامت از زیر آن عبور کنند. این طاق به مرور زمان به خرابی رفت، تا این که در زمان کریم خان زند از نوساخته شد و قرآن معروف به <<هفده من>> که منسوب به خط سلطان ابراهیم نوه شاهرخ تیموری در اتاقک بالای آن گذاشته شد. قران مذکور در حال حاضر در موزه پارس شیراز نگهداری می‌شود. این دروازه با نابخردی شهرداری شیراز در سال۱۳۱۵شمسی با دینامیت ویران شد. باردیگر این دروازه با بلندنظری یکی از بازرگانان معروف شیراز بنام حسین ایگار در سال ۱۳۲۸شمسی تجدید بنا گردید. در اتاقکهای کناری این بنا، ایگار و همسرشان دفن گردیده‌اند. این بنا در تاریخ ۱۹/۹/۱۳۷۵باشماره ۱۸۰۰در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است. <گلشن شیراز”ref name”> دروازه قرآن در شمال شرقی شهر شیراز در تنگ الله اکبر میان کوه چهل مقام و کوه باباکوهی قرار دارد و در واقع در خروجی شیراز بسمت شهر مرودشت واقع شده‌است. این بنای تاریخی در کنار فلکه طاووسیه شیراز قرار دارد. دروازه قرآن در فاصله کمتر از ده متری مقبره خواجوی کرمانی و همچنین فاصله کمتر از پانصد متری باغ جهان نما و همچنین فاصله کمتر از هزار متری مقبره شاعر نامدار پارسی زبان حافظ شیرازی و باغ جهان نما قرار دارد

تاریخچه دروازه قرآن شیراز

این دروازه در ابتدا در زمان عضدالدوله دیلمی ساخته شد و قرآنی در آن جای داده شد تا مسافران با گذر از زیر آن متبرک شوند. در دوره زندیه کریم خان زند این دروازه را بازسازی کرد و اتاقی به بالای آن افزود و دو جلد قرآن بزرگ نفیس، به خط سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری، در اتاقک بالای آن جای داد. این قرآن‌ها، که به «قرآن هفده کیلوگرم» معروفند، اکنون از دروازه قرآن به موزه پارس انتقال یافته‌اند. دروازه قرآن در دوره قاجاریه به علت وقوع چندین زله دچار صدمات زیادی شد که محمد زکی خان نوری آن را تعمیر نمود. این بنا در گذشته طاق قرآن نیز نامیده شده‌است. روزهای اول هرماه مردم از شهر خارج شده و از زیر این طاق عبور می‌کرده‌اند. درسال ۱۳۱۵ این بنا توسط شهردار وقت شیراز تخریب شد. دروازه قرآن در سال ۱۳۲۸ شمسی با همت یکی از بازرگانان شیراز به نام حاج حسین ایگار معروف به اعتماد التجار، با فاصله کمی از دروازه کهن ساخته شد. دروازه جدید در اندازه بزرگ‌تر، شامل دهانه قوس تیزه دار و دو ورودی کوچک بر روی جرزهای دو طرف و اتاق مستطیل شکلی بر فراز آن برای گذاشتن قرآن ساخته شد. در این بنا، آیاتی از قرآن را به خط ثلث و نسخ دور تا دور در دروازه قرآن نگاشته‌اند؛ در پیشانی شمالی این طاق آیه: «انّ هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم». (سوره اسراء، آیه ۹) و بر پیشانی جنوبی و سمت شهر شیراز آیه: «قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ علی». (سوره اسراء، آیه ۸۸) و در گوشه غربی طاق آیه: «انّا نحن نزّلنا الذّکر» و ادامه آیه در گوشه شرقی: «و انّا له لحافظون» (سوره حجر، آیه ۹) نوشته شده‌است.در تاریخ ۵ فروردین ۱۳۹۸ سیل گردشگران دروازه قران را غافل گیر کرد و منجر به کشته شدن بیش از ۱۲ نفر شد و خسارات میلیاردی وارد کرد.

قرآن موجود در بالای دروازه قرآن شیراز

در بالای دروازه دو نسخه قرآن دستنویس به خط ثلث عالی منسوب به ابراهیم سلطان نوه شاهرخ تیموری قرار داشت. در سال ۱۳۱۶ هجری شمسی دو قرآن خطی موجود در آن به موزه پارس انتقال یافت که همچنان در این موزه نگهداری می‌شوند.









نگاه مکعبی چیست ؟

نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه.
یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه .

ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم.

ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.

مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم.
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن. اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ شاد میکنه یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه. تو ذهنم اول میگم: قطع رابطه یا برخورد باهاش.
نگاه مکعبی میگه:
عجله نکن. شاید فلان مشکل رو داشته که با تو بد برخورد کرده. شاید حواسش نبوده. شاید فشار کارش زیاده بهم ریخته

نگاه مکعبی نیاز به ‘مکث قبل از عمل’ داره. سخته، ولی نهایتا کارهامون تو شبانه روز پخته تر میشه، احتمال اشتباه میاد پایین و موفقتر میشیم.



زندگی یعنی تکاپو

زندگی یعنی هیاهو

زندگی یعنی شبنو،روز نو، اندیشه نو

زندگی یعنی غم نو،حسرت نو،پیشهی نو

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد

زندگی بایست یکدم یک نفس حتی 

زجنبش وانماند

 

آهنگ محمدرضا شجریان تصنیف جان و جهان به مناسبت زاد روز خودم استاد شجریان

 


 

 


زندگی یعنی تکاپو

زندگی یعنی هیاهو

زندگی یعنی شبنو،روز نو، اندیشه نو

زندگی یعنی غم نو،حسرت نو،پیشهی نو

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد

زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد

زندگی بایست یکدم یک نفس حتی 

زجنبش وانماند

 

آهنگ محمدرضا شجریان تصنیف جان و جهان به مناسبت زاد روز خودم استاد شجریان

 


لحظه‌ای نادر است آن‌گاه که
دستِ معشوق در دستان‌مان غنوده
وقتی خسته از شتاب و خیرگیِ ساعات پرملالِ طولانی
چشمان‌مان، چشمانِ دیگری را به روشنی می‌خوانَد
وقتی گوشِ به دنیا ناشنوای‌مان
با آوایِ نوایی عاشقانه نوازش می‌شود
تیری بر نقطه‌ای از سینه‌مان می‌نشیند
و نبض گمشده‌ی احساس، تپیدنی دوباره می‌آغازد؛
چشم‌ها می‌آسایند و قلب آرام می‌گیرد،
و آنچه می‌خواهیم، می‌گوییم و می‌دانیم چه می‌خواهیم.
در این لحظه نادر آدمی از گردش زندگی‌اش آگاه می‌شود


لحظه‌ای نادر است آن‌گاه که
دستِ معشوق در دستان‌مان غنوده
وقتی خسته از شتاب و خیرگیِ ساعات پرملالِ طولانی
چشمان‌مان، چشمانِ دیگری را به روشنی می‌خوانَد
وقتی گوشِ به دنیا ناشنوای‌مان
با آوایِ نوایی عاشقانه نوازش می‌شود
تیری بر نقطه‌ای از سینه‌مان می‌نشیند
و نبض گمشده‌ی احساس، تپیدنی دوباره می‌آغازد؛
چشم‌ها می‌آسایند و قلب آرام می‌گیرد،
و آنچه می‌خواهیم، می‌گوییم و می‌دانیم چه می‌خواهیم.
در این لحظه نادر آدمی از گردش زندگی‌اش آگاه می‌شود


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

داستان های کوتاه دانشجو ها سرزمین میراکلس و پونی ثبت برند raziejazayeri Angelo گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی Brad قالیشویی در اصفهان | خلیج فارس